کد مطلب:151483
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:293
نمونه ی اشعار منسوب به امام حسین
به هر روی، ابن عساكر، مبلغ فراوانی از سروده های منسوب به امام حسین - علیه السلام - را روایت نموده است؛ و ما آنچه را پس از این می آید، از آن برگزیده ایم:
[205] نواجوئی كوچه های مدینه را به گام می سپرد تا به در خانه ی حسین بن علی رسید، در را بكوفت و گفتن گرفت:
لم یخب الیوم من رجاك و من
حرك من خلف بابك الحلقه
فانت ذوالجود انت معدنه [1]
ابوك قد كان قاتل الفسقه
(یعنی: هركه امروز به تو امید بندد و پشت در خانه ات، حلقه ی در را به جنبش آورد، نومید نخواهد شد.
تو خداوندگار جود هستی؛ تو معدن جود هستی؛ و پدرت كشنده ی فاسقان بود).
در این زمان، حسین بن علی ایستاده نماز می كرد؛ نماز خود را زودتر به سر آورد و بیرون شد و به سوی اعرابی نواجوی رفت؛ نشان زیان رسیدگی و درویشی را بر او بدید. بازگشت و قنبر را بخواند. قنبر در پاسخ گفت: در خدمتگزاری حاضرم، ای پسر رسول خدا! صلی الله علیه و آله و سلم.
فرمود: از خرجی مان چقدر با تو مانده است؟
گفت: دویست درهم كه مرا فرمان دادید تا میان اهل خانه تان بخش كنم.
فرمود: آن را بیاور؛ كسی آمده كه از ایشان بدان سزاوارتر است.
پس آن را گرفت و بیرون آمد و به اعرابی داد و چنین خواند:
خذها فانی الیك معتذر
واعلم بانی علیك ذو شفقه
لوكان فی سیرنا الغداة عصا [2] .
كانت سمانا علیك مندفقه
لكن ریب الزمان ذو نكد
والكف منا قلیلة النفقه
(یعنی: این را بستان كه عذرخواه توام، و بدان كه بر تو دل می سوزانم.
بدان كه اگر امروز قدرت و توان داشتیم، آسمان ما بر تو بارنده بود و حظ وافرتر از دهش ما می یافتی.
لیك گردش روزگار دشواری و ناسازگاری دارد و دستمایه ی ما اندك است).
اعرابی درهمها را ستاند و می رفت و می گفت:
مطهرون نقیات ثبابهم
تجری الصلاة علیهم اینما ذكروا
فانتم انتم الاعلون عندكم
علم الكتاب و ما جاءت به السور
من لم یكن علویا حین تنسبه
فما له فی جمیع الناس مفتخر [3] .
(یعنی: پاكیزگانی پاكدامن اند كه هرگاه فرایاد آیند برایشان درود فرستاده شود.
شما همان برتران هستید كه علم كتاب و آنچه در سوره ها ی قرآن هست نزد شماست.
هر كه را نسبت علوی نباشد، هیچ مایه ی افتخاری در میان مردمان ندارد).
[208] این اشعار را هم از آن حضرت علیه السلام - دانسته و برخوانده اند:
اغن عن المخلوق بالخاق
تغن عن الكاذب و الصادق
و استرزق الرحمن من فضله
فلیس غیرالله من رازق
من ظن ان الناس یغنونه
فلیس بالرحمن بالواثق
او ظن ان المال من كسبه
زلت به النعلان من حالق [4] .
(یعنی: از آفریده بی نیاز باش و نیاز خود سوی آفریننده بر تا از دروغزن و راستگو ی مردمان، هر دو، بی نیاز شوی. از فضل خدای رحمن روزی بجوی كه جز خداوند روزی دهی نیست.
هركه پندارد مردمان بی نیازش می سازند، به خداوند رحمن واثق نیست؛
و اگر بپندارد كه مال را خودش كسب می كند، از بلندی فرولغزیده و خطا كرده است).
[209] همچنین اعمش روایت كرده كه آن حضرت - علیه السلام - راست:
كلما زید صاحب المال مالا
زید فی همه و فی الاشتغال
قد عرفناك یا منغصة العی...
ش و یا دار كل فان و بال
لیس یصفو لزاهد طلب الزه...
د اذا كان مثقلا بالعیال [5] .
(یعنی هرچه بر مال صاحب مال بیفزاید، اندوه و گرفتاری اش افزون می شود.
ای تلخ دارنده ی زندگانی! وای سرای هر فانی و فرساینده! تو را شناخته ایم.
زهدجوئی زاهدی را گوارا نیست، آنگاه كه بار گران عیال بر دوش داشته باشد).
[210] روایت كرده اند كه حسین - علیه السلام - به مقابر بقیع رفت، گردشان چرخید و گفت:
نادیت سكان القبور فاسكتوا
و اجابنی عن صمتهم ندب الجثی
قالت: اتدری ما صنعت بساكنی
مزقت الحمهم و خرقت الكسا
و حشوت اعینهم ترابا بعدما
كانت تؤذی بالقلیل من القذی
اما العظام فاننی فرقتها
حتی تباینت المفاصل و الشوی
قطعت ذا من ذا و من ها ذاك ذا
فتركتها رمما یطول بها البلی [6] .
(یعنی: ساكنان قبور را آواز دادم لیك در پاسخم خاموش بودند، و در برابر خاموشی شان، شیون گورها پاسخگوی من شد.
گفتند: می دانی با ساكن خود چه كردم؟
گوشتهاشان را دریدم و جامه شان را پاره كردم.
دیده هایشان را كه با اندكی خاشاك آزرده می شد، از خاك آكندم. استخوانهاشان را پراكندم تا بندها و دست و پا و كاسه ی سر از هم جدا شد.
هر جزء را از جزء دیگر بریدم و گسلانیدم، آنگاه پوسیده وانهادمشان تا بمرور بفرسایند).
[211] این اشعار را هم از آن حضرت - علیه السلام - دانسته و برخوانده اند:
لئن كانت الدنیا تعد نفیسة
فدار ثواب الله اعلی و انبل
و ان كانت الابدان للموت انشئت
فقتل سبیل الله بالسیف افضل
و ان كانت الارزاق شیئا مقدرا
فقلة سعی المرء فی الكسب اجمل
و ان كانت الاموال للترك جمعت
فما بال متروك به المرء یبخل [7] .
(یعنی: اگر دنیا گرانمایه به شمار می آید، پس سرای پاداش خداوند بالاتر و ارجمندتر است.
اگر تن ها برای مرگ آفریده شده اند، پس با شمشیر در راه خدا
كشته شدن بهترست.
اگر روزی ها معلوم و مقدرند، كم كوشیدن مرد در جستن زیباتر است.
اگر اموال برای وانهادن گرد آمده اند، وانهاده چه ارزد كه مرد بر سر آن بخل ورزد).
[1] در مختصر تاريخ دمشق ابن منظور آمده: «و انت جود و انت معدنه».
[2] در مختصر تاريخ دمشق ابن منظور آمده است: «لو كان في سيرنا عصا تمد اذن»! درباره ي ضبط و معناي اين مصراع، بحارالانوار و الاخبار الدخيلة و... ديده شود.
[3] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (132 - 1 / 7). اين شعر «مطهرون نقيات ثيابهم...» را به ابونواس هم نسبت داده اند؛ و چه بسا «انشاد» ابونواس باشد، نه «انشا»ي او؛ و العلم عندالله.
[4] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور(132 / 7).
[5] مختصر تاري دمشق ابن منظور (132 / 7).
«اعمش» كه در متن ياد شده است، همانا، ابومحمد سليمان بن مهران كوفي (148 - 61 ه. ق) است كه شيعي و ثقه و جليل لقدر و ستوده ي شيعه و سني بوده و از خواص اصحاب امام صادق - عليه السلام - شمرده شده. در هر شش حديثنامه ي اصلي اهل تسنن از وي حديث نقل شده است.
او را به سبب ضعف و آبريزي چشمش «اعمش» خوانده اند.
نگر: الموسوعة الرجالية الميسرة، 410 /1 و 411؛و الكني و الالقاب، 47 - 45 /2؛ و: رجال الشيعة في اسانيد السنة، الطبسي، ط: 1، صص 172 - 164؛ و: شذرات الذهب، ط. دارالكتب العلمية، 220 / 1 و 221.
[6] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (132 / 7) با اختلاف اندك.
[7] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (133 / 7).